|
براي کشتن پروانه نيازي به بريدن سرش نيست... تنها بالهايش را بچين... خاطرات پرواز او را خواهند کشت...
جمعه 25 / 3 / 1390برچسب:استرس, غول بي شاخ و دم, اولين گام, موفقيت, پيروز, کنکور,, :: 8:56 PM :: نويسنده : مژده جووون
چه نويسم ازين روزها؟ ازين تن نهيف که سعي براماده ساختن خودبراي دستوپنجه نرم کردن بابازيهاي روزگاردارد؟ چه نويسم؟ ازين افکارپريشان که ميکوشندبراي ارامش وهيچ نميابندجزاسترس؟ روزي به سراغت خواهم امداي غول بي شاخ ودم! و ان روزديرنيست، تنها يک سال مانده تااولين پله ي مهم حياتم، و اولين گام، و من ازروي لاشه ي هولناکت بسوي موفقيت گام خواهم برداشت، من برتو پيروز خواهم شد اي کنکور!
مرد يعني: يک جهان بيچارگي، يک بلاي خانگي، سايه ي پردردسر، يک هيولاي دو سر، يک کوير بي گياه، زندگي با او تباه، اسماني بي فروغ، هر چه ميگويد دروغ، شوره زاري بي علف، عمر زن با او تلف...
توي سرماي زمستون اونکه ميمرد بي تو کي بود؟ اونکه مينشست تو کوچه ها غصه ميخورد بي تو کي بود؟ اوني که به ياد چشمات شعر عاشقونه ميگفت بياد تو گريه ميکرد و با هق هق واسه تو ترونه ميگفت بگو کي بود؟...
امروز داشتم به اين فکر ميکردم که زندگي جريان داره، جريان داره و ميگذره، هرچند تلخ، يا شاد، چه فرقي ميکنه، مهم اينه همه ي ما اومديم واسه يه هدف، که اين هدف واسه هرکدوممون متفاوته، زندگي ميگذره اما مهم بعدشه، مهم اخر خطه که به کجا ميرسيم، مهم هدفيه که گم ميکنيم و يادمون ميره واسه چي اومديم ... جدا با اين همه گناه و هوس به کجا ميخوايم برسيم؟؟
برهنگي... بيماري عصر ماست! به گمان من تن تو بايد مال کسي باشد که روحش را براي تو اراسته است
|